فراموشکار

ساخت وبلاگ

   همسرم باید ساعت هفت صبح شرکت باشه،ساعت ورود و خروجشون با دستگاه اسکن اثر انگشت ثبت میشه و حتی یک دقیقه تأخیر ثبت میشه. چند روز پیش ساعت هفت و پنج دقیقه صبح تلفن خونه زنگ خورد، تعجب کردم کیه این وقت صبح، دلشوره گرفتم چون حتما اتفاقی افتاده وگرنه کسی واسه احوالپرسی این وقت صبح تماس نمیگیره.رفتم تلفن رو جواب بدم، کالر آیدی تلفن شماره محل کار همسرم رو نشون میداد مطمئن شدم خبریه. تلفن رو جواب دادم همسرم بود که با استرس گفت برو جلوی در پارکینگ رو ببین گوشی موبایل و کیف مدارک ماشین اونجا نیفتاده، ازش خواستم تعریف کنه چی شده.همسرم گفت: صبح که میخواسته بره شرکت یکم دیرش شده بود واسه همین سریع رفته در پارکینگ رو باز کرده و موبایل و مدارک رو گذاشته رو صندوق عقب ماشین تا بتونه چفت در پارکینگ رو باز کنه بعد از اینکه دررو باز کرده با عجله سوییچ ماشین رو از جیبش در میاره سوار ماشین میشه ، ماشین رو از پارکینگ میاره بیرون ، در پارکینگ رو میبنده، سوار ماشین میشه و میره و یادش میره موبایل و مدارک رو از روی صندوق عقب برداره. سریع رفتم جلوی پارکینگ رو نگاه کردم ولی چیزی ندیدم، خیابونی رو که مسیر همسرم هست رو هم نگاه کردم ولی بازهم چیزی ندیدم. اومدم خونه یادم اومد یک تماس با موبایل همسرم بگیرم شاید یکی جواب داد بار اول کسی جواب نداد بعد از چند دقیقه دوباره تماس گرفتم که یک آقایی

جواب داد و معلوم شد یکی از همسایه هامونه که صد متر دورتر از خونه ما گوشی رو پیدا کرده ولی مدارک رو ندیده. به هر حال خوشحال شدم که حداقل گوشی پیدا شد، آقای همسایه گفت میتونیم همین الان بریم محل کارش گوشی رو بگیریم و یا اینکه وقتی از سرکار برگشت با خودش میاره، کلی تشکر کردم و گفتم با همسرم هماهنگ میکنم بیاد محل کارتون گوشی رو بگیره. رفتم جایی که گوشی پیدا شده بود رو ببینم بلکه مدارک همونجا افتاده باشه مسیری که همسرم با ماشین رد شده بود رو پیاده رفتم ، با خودم گفتم تا خیابون اصلی میرم شاید مدارک رو پیدا کردم. همینطور که میرفتم همسرم رو دیدم سوار بر دوچرخه میاد. از همکارش دوچرخه رو قرض گرفته بود و کل مسیری که رفته بود رو برگشته بود شاید مدارک و گوشی رو پیدا کنه. وسط خیابون رسیدیم به هم ، من که عصبانی کلی غرولند کردم که چرا حواست نیست و همسرم هم با لبخند گفت : به عمرم همچین خبطی نکرده بودم. خواستم اذیتش کنم و نگم گوشیت پیدا شده تابیشتر حواسش رو جمع کنه ولی نمیشد دیگه گناه داشت همسری. گفتم همسایه گوشی رو پیدا کرده برو محل کارش گوشی رو بگیر ولی مدارک رو من ندیدم، همسرم با خوشحالی رفت گوشی رو بگیره و گفت واسه مدارک هم در صورتی که پیدا نشد درخواست المثنی میدیم. خلاصه امید ما به این بود که کسی که مدارک رو پیدا کرده با استفاده از شماره موبایل همسرم که روی بیمه نامه ماشین نوشته شده با ما تماس بگیره. بعد از ظهر این اتفاق افتاد و یک نفر با همسرم تماس گرفت و گفت مدارک رو پیدا کرده و با شماره ای که روی بیمه نامه بوده تماس گرفته، یک آدرس داد که نزدیک خونمون بود و گفت بیایید مدارک رو بگیرید یا آدرس بدید من میام، همسرم گفت باعث زحمت بیشتر نمیشیم، خودم میام به آدرسی که گفتید. خلاصه که این بنده خدا که مدارک رو پیدا کرده بود، کارگر ساختمونی بود که صبح که با موتورش میرفته مدارک رو پیدا کرده، شماره تماس رو هم دیده ولی موبایلش شارژ پولی نداشته که بتونه تماس بگیره واسه همین بعد از ظهر که از سر کارش برمیگشته اول شارژ خریده و با همسرم تماس گرفته. همسرم گفت چون مشخص بوده آدم زحمتکشیه  صد تومن به عنوان مژدگانی بهش دادم. به همسر میگم خدا رو شکر گوشی رو پیدا کردیم و گرنه مدارک هم پیدا نمیشد.

حالا میدونید غصه چی رو میخورم، همسرم یک عکس خفن از من گذاشته واسه عکس کانتکت من ، هر بار با گوشیم زنگ میزنم به همسرم این عکس رو صفحه گوشی همسرم ظاهر میشه. فکر کنید اون روز من چندبار با گوشی همسرم تماس گرفتم و آقای همسایه جواب میداد.وای خدا من که دیگه روم نمیشه با همسایمون روبرو بشم.... ای خدا از دست این همسر. 

خاطرات پشت دوربین...
ما را در سایت خاطرات پشت دوربین دنبال می کنید

برچسب : فراموشکار, نویسنده : 4sanaz1359a بازدید : 81 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:31