خسیس

ساخت وبلاگ

  مراسم عروسی بود. همون اول کار متوجه شدم که با داماد خسیسی طرف هستیم. ولی داماد خودش رو بچه زرنگی میدونست که پولهاش رو الکی خرج نمیکنه. هیچ انعامی به خدمه تالار نداد حتی یک هزاری ناقابل. به عروس شاباش خیلی کمی داد و میگفت همین بسه.  در مقابل گفته دیگران که ازش میخواستند کمی سر کیسه رو شل کنه، نیشخند تحویل میداد.

 اما  بشنوید از عروس که یک ساعت بعد از ورودمون به تالار و در حالیکه هنوز کلی برنامه داشتند، آرایشش به کلی خراب شد و تمام مواد روی صورتش ماسید و همه شاکی شدن از کار آرایشگر. من که با خودم گفتم حتما این مورد مربوط به زرنگ بازی داماد میشه که نخواسته دستمزد درستی به آرایشگر بده، خانم آرایشگر هم به اندازه دستمزدی که گرفته کار کرده.

 قسمت بد ماجرا آخر شب بود، زمانی که عروس و داماد میخواستند وارد خونشون بشن. دو طرف در ورودی فشفشه آبشاری روشن کردند. فاصله بین دو تا فشفشه کم بود و عروس و داماد باید صبر میکردند تا آتیش فشفشه ها خاموش بشه و

 بعد وارد حیاط بشن. ولی درست لحظه ای که فشفشه ها با تمام قدرت در حال سوختن بودن داماد دست عروس رو ول کرد و با یک پرش بلند از در رد شد و پرید توی حیاط. به داماد گفتم چرا صبر نکردید؟ مگه شدت آتیش رو نمیبینید؟ چرا دست عروس رو ول کردید؟ داماد دستهاش رو توی جیب شلوارش کرد و یک پوزخندی زد. عروس که دید وسط کوچه بین مهمونها تنها مونده با سرعت تمام از کنار فشفشه ها رد شد و اومد توی حیاط، ولی گوشه دامن لباسش به یکی از فشفشه ها که هنوز کمی آتیش داشت گیر کرد و تا بیاد لباس رو جمع کنه به اندازه کف دست دامن لباس سوخت و سیاه شد. حال داماد دیدنی بود . بالاخره اون لبخند مسخره از روی لباش محو شد و در حالیکه معلوم بود کلی شوکه شده گفت: این لباس تن پوش اول بود کلی بابت کرایش پول دادم، حالا چیکار کنم؟ 

 داماد راست میگفت، فقط در مورد لباس عروس دست به خرج شده بود، اون هم که اینطوری شد.

خاطرات پشت دوربین...
ما را در سایت خاطرات پشت دوربین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sanaz1359a بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 14:13