احساساتی

ساخت وبلاگ

  مجلس عروسی بود، توی تالار. داماد هفت تا خواهر داشت و دو تا برادر. آخرین فرزند خانواده بود. خیلی خوشم اومد وقتی دیدم خواهرها چقدر خوب مجلس رو اداره میکردند، اتحاد و مهربانی بینظیری داشتند. فقط یک چیزی این وسط جالب بود و اون احساساتی بودن بیش از حد داماد بود. خواهرهاش رو یکی یکی محکم بغل کرد و گریه میکرد، همینطور واسه مامانش، خاله هاش و عمه هاش. حتی موقع خداحافظی عروس از پدر و مادرش، در حالیکه عروس لبخند میزد، داماد پدر عروس رو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن.

 بعدا شنیدم توی قسمت مردونه، باجناقهای داماد کلی به شوخی اذیتش کرده بودند، فکر کنم اونجا هم های های میزده زیر گریه! 

 از بس داماد همه رو بغل کرد و گریه کرد یاد مجلس ختم افتادم، این صحنه ها رو فقط اونجا دیدم.

 نمیگم گریه واسه مرد بده ولی کنترل احساسات واسه همه لازمه.

خاطرات پشت دوربین...
ما را در سایت خاطرات پشت دوربین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sanaz1359a بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 14:13